زبانحال راهب دیر نصرانی با سر مطهر امام علیهالسلام
در فکـر گـلی بودم و گـلزار خریدم گل خواست دلم، خرمن و خروار خریدم در گـلشن فردوس برین هم نفروشند این طُرفهگلی را که من از خار خریدم دیـدم که به کف مایه و مقـدار ندارم بهر دو جـهـان مایه و مقـدار خریدم دیگر نکـشم نـاز طـبـیـبان جهـان را زیـرا که دوای دل بـیـمـار خــریـدم تا جلوه فروشد به جهان، گوشۀ دِیْرم با ذرّه، مـهـیـن مـطـلـع انوار خریدم در جلوهگری، غیرتِ خورشیدِ سپهر است ماهی که من از کوچه و بازار خریدم حیف است که با درهم و دینار بسنجم هر چند که با درهم و دیـنـار خریدم خاک دو جهان بر سر صرّافِ فلک باد! سر بود که با قـیـمت دسـتـار خریدم سودایی از اینگونه که دیده است به عالم؟ کم دارم و این دولـت بـسـیار خریدم خلق دو جهان گر بخورد غبطه، عجب نیست چیزی که خـدا بود خـریدار، خریدم شاید که چو من، راهبی اسلام برآرد چون رأس حسین از کفِ کُفّار خریدم در ماتمش از دیده، چرا خون نفشانم؟ آخر سـر یـار است ز اغـیار خریدم دیگر نکـنم واهمۀ حـشر که این سر شمعیست که از بهر شب تار خریدم از سرّ حقیقت، مگر آگه شوم امشب زر دادم و گـنـجـیـنـۀ اسـرار خریدم ای دیده! تو را گر سر و سودای تماشاست آئـیـنـۀ صد عـزّت و ایـثـار خـریـدم دوزخ دگری راست که دربست بهشتی امشب من از این لشگر خونخوار خریدم «نظمی» ز هنر هر چه به بازار جهان بود سنجـیدم و این طبع گهـربار خـریدم |